1- خالصانه به دیگران توجه کنیم
در برابر مهربانی مان چیزی مطالبه نکنیم. بزرگترین مهربانی ها همان هایی هستند که با خود الزامی به همراه نمی آورند، مهربانی هایی که غیرشرطی و بدون توقع هستند.
۲- برای کسب منفعت مهربانی نکنیم
از مهربانیِ آلوده به فریب دوری نماییم. مهربانی به معنای مؤدب بودنِ سودجویانه، بخشندگی حساب و کتاب شده و ادب و نزاکتِ تصنعی نیست. اگر کسی از مهربانی به عنوان روشی برای بازی دادن دیگران استفاده کند تا خواسته هایش را تأمین کنند یا آنها را تحت کنترل بگیرد، دیگر نمی توان اسم آن رفتار را مهربانی گذاشت.
۳. با خودمان مهربان باشیم
اشتباه برخی از آدمها این است که وقتی دارند به دیگران مهربانی می کنند با خودشان رفتار مهربانانه ندارند. ممکن است بخشی از این حالت به دوست نداشتن جنبه هایی از وجودمان بازگردد، اما گاهی ریشه اش در عدم شناخت از خودمان می باشد.
۴- مهربانی را از مهربانان الگو بگیریم.
5- بدانیم مهربانی برای سلامتی مفیده.
6- با همه مهربان باشیم نه فقط انکس که دلمون می خواد.
7- کم قضاوت کنیم.
مونا جراحی در زمستان 1357 و در تهران متولد شد. او توانست به دانشگاه صنعتی شریف راه پیدا کرده و در رشته مهندسی الکترونیک در آنجا تحصیل کند. 21 ساله بود که مدرک کارشناسی اش را از دانشگاه صنعتی شریف گرفت و مانند سایر هم دوره ای هایش برای تحصیل در دانشگاه های خارج از کشور اقدام کرد.
دانشگاه استنفورد درخواست او را برای تحصیل پذیرفت و این شد که مونا جراحی کارشناسی ارشد خود را در رشته برق از دانشگاه استنفورد گرفت و مقطع دکتری را هم در همان دانشگاه ادامه داد؛ ولی برای مقطع پسادکتری به دانشگاه برکلی کالیفرنیا رفت.
مونا جراحی بعد از پایان تحصیل در دانشگاه برکلی به دانشگاه میشیگان رفت و در آنجا استادیار شد و بعد به تیم تحقیقاتی تراهرتز در دانشگاه کالیفرنیا لس آنجلس پیوست. این اتفاق او را به سمتی هدایت کرد تا مهم ترین موفقیت زندگی اش رقم بخورد.
بله! پروفسور مونا جراحی در آوریل 2014 از طرف کاخ سفید(باراک اوباما) بالاترین نشان تحقیقاتی دانشمندان و مهندسین جوان را به خود اختصاص داد؛ یعنی نشان«استعداد برتر جوان» به خاطر تحقیقات خلاقانه و صنعتی کردن تراهرتز.
چیزی که مونا جراحی را خاص می کند قدم برداشتن بی ادعای او به سمت موفقیت است؛ به طوری که او بیشتر یک دانشمند ایرانی بی سر و صداست تا یک شخصیت جنجالی. در بعضی رسانه ها از او به عنوان«دختر زیبای ایرانی» یاد شده، ولی چیزی که درباره ی او با توجه به قدم ها و تلاش هایش در زندگی مشخص است این است که او در تمام زندگی سعی کرده تا به عنوان یک دختر توانا و سخت کوش شناخته شود، نه یک دختر زیبا!
وی می گوید:« برای موفق شدن لازم است انسان نسبت به راهی که می رود اشتیاق و ایمان داشته باشد. چیزی که می توانم بگویم این است که نباید ار ریسک کردن و شکست ترسید و آرزوها را هم باید بزرگ انتخاب کرد؛ هر چه آرزوها بزرگتر انتخاب شوند،آدم به جاهای بالاتری خواهد رسید.»
به نقل از مجله موفقیت
از دیدگاه مولانا،راز افسردگی، دل مردگی و در نهایت، فرسودگی روح و روان انسان ها،فقدان عشق در زندگی است. همه ی شادی های کاذب و لذت های دنیوی حجاب خطرناکی برای فراموش کردن و غافل شدن از نیروی عشق حقیقی است. اما اگر عشق در زندگی انسان نورافشانی کند و جولانگاه دل و ذهن از آن تغذیه شود همه ی جهان هستی و هستی جهان در نزد آدمی جلوه ی شور و نشاط می شود.
در حقیقت، جاذبه ی عشق، وجود آدمی را به تلاش و تکاپوی دائمی وادار می کند به طوری که رنگ سستی، خستگی،افسردگی، بی حوصلگی و بی رمقی از عالم درون و برون رخت بر خواهد بست.
نیروی محرکه ی انسان و منبع جوشش و کوشش او برای حرکت به سوی پیشرفت و کمال و آزادی، نیروی عشق است.
دور گردون ها، ز موج عشق دان
گر نبودی عشق، بفسردی جهان
کی جمادی محو گشتی، در نبات
کی فدای روح گشتی، نامیات
منبع: کتاب عشق درمانی/ دکتر عبدالعظیم کریمی/ ص220
کیم مورگان، مربی و روانشناس سرشناس، زنی را ملاقات میکند که افکار بیش از حد افراطی او و تحلیل بیش از حدش، او را عقب نگه داشته است.
جلسه بررسی: فران به من گفت که مادرش به این خاطر به او پول داده است تا مربی و راهنما داشته باشد که او با فکر کردن بیش از حد و تحلیل بیش از حد و بیپایان خود در مورد تنها یک جنبه از زندگی خود، دوستان و خانواده خود را عاصی کرده است.
فران گفت: «من فقط در مورد چیزها، زیاد فکر میکنم. من مدتهای طولانی آنقدر همه چیز را تجزیه و تحلیل میکنم که هرگز نمیتوانم تصمیم بگیرم. من تحقیق زیادی میکنم و با بسیاری از افراد درباره آنچه که باید انجام دهم، صحبت میکنم، اما در نهایت، من نمیتوانم اقدامی انجام دهم.»
من به فران گفتم، در حالی که فکر کردن بطور کلی چیز خوبی تلقی میشود، اما به نظر میرسد که بیش از حد فکر کردن تاثیر محدودکنندهای بر زندگیاش گذاشته است. من از وی پرسیدم:
* بیش از حد فکر کردن چه تاثیری بر او دارد؟
* در مقیاس 1 تا 10، تا چه اندازه او واقعا میخواهد این رفتار را تغییر دهد؟
او پاسخ داد: «من واقعا میخواهم تغییر کنم. این قطعا برای من 10 از 10 است. او به من گفت که او خسته شده است، استرس دارد، نا امید شده و احساس میکند که کاملا گیر افتاده است.» او اضافه کرد: «این باعث اضطراب من میشود و به همین خاطر من خوب نمیخوابم.»
فران بارها و بارها درباره چیزهایی که قبلا اتفاق افتاده است، و از آنچه که او میتوانسته بطور متفاوتی انجام دهد، فکر میکرد. او اغلب اعتقاد داشت که او چیز اشتباهی را به کسی گفته است و بی نهایت گفتگو را در ذهنش زنده میکرد. فران همچنین درباره چیزهایی که هنوز اتفاق نیفتاده بود، فکر میکرد.او به من گفت که او هنوز هم با پدر و مادر خود در خانه زندگی میکند، زیرا نمیتواند برای نقل مکان کردن، خرید یا اجاره خانه یا جایی که در آن زندگی کند، تصمیم بگیرد. فران رابطه با نامزدش را به هم زده بود، زيرا او نميتوانست تصميم بگيرد كه او "آقای مطمئنی" هست یا خیر و در نهایت، نامزدش از وی جدا شده است. او در یک چرخه خستهکننده از اندیشنه ورزی، نشخوار گذشته و نگرانی در مورد آنچه که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد، گیر کرده است. این امر او را در یک وضعیت سخت و "عجز" قرار داده است.
در پایان جلسه، من به فران چند تا تکلیف دادم: برای مشخص کردن یک زمان و مکان خاص برای بیش از حد فکر کردن و محدود کردن آن به یک زمان 15 دقیقهای هر روز. اگر فران متوجه میشد که او در زمانهای دیگر در حال بیش از حد فکر کردن است، او باید آن را متوقف میکرد و به خود یادآوری میکرد که او پیش از این زمانی برای این کار داشته است.
جلسه راهنمایی: تهیه یک برنامه
در جلسه دوم و جلسه نهایی ما، فران به من گفت که احساس میکند که بخاطر این که زمان اندیشه های خود را محدود نموده است، احساس رهایی میکند.وی در یک فرصت 15 دقیقهای با خود، بارها فکر کرده بود که چرا او بیش از حد فکر میکند!
او سه عامل کلیدی مشکل خود را شناسایی کرد:
* دنبال پاسخ کامل بودن(او میخواست مطمئن شود که هر تصمیمی که او در حال اتخاذ آن است، "درست" میباشد.)
* تمایل به راضی کردن همه
* او از یک پس زمینه علمی میآمد که در آن تفکر ارزشمند بود، در حالی که این عمل زیاد ارزشمند نبود.
برای اولین بار، من یک جرقه انرژی واقعی و قاطعیت را در او دیدم. او گفت: «نگرانی بیش از حد باعث شده است که من اضطراب داشته باشم، مجرد باشم و هنوز هم در خانه با پدر و مادر خود زندگی کنم. بدترین چیزی که میتواند اتفاق بیفتد، اگر من چیز جدیدی را امتحان کنم، چیست؟» من اعتراف میکنم که احساس میکنم کمی در این مورد مضطرب بودم، چرا که به نظر میرسید که فران دارد بسیار سریع از یک حد افراطی به سمت حد افراطی دیگر حرکت میکند. با این حال، من تصدیق کردم که نقش من در حال حاضر کمک به او در تهیه یک برنامه اقدام است. در پایان جلسه ما، فران لیستی از اهداف زندگی با چهارچوب های روشن را تهیه کرد. او برنامهریزی کرد تا شغل خود را در عرض شش ماه ترک کند.و به تنهایی سفر کند.
یک صبح، در چند ماه بعد، یک کارت پستال از فران دریافت کردم که از جایی در اینکا تریل در پرو فرستاده میشد. او نوشته بود که یاد گرفته است که زندگی میتواند آشفته، غیرقابل پیشبینی و غیر قابل کنترل باشد، اما عمیقا توانمندکننده و جذاب است.
مجله سایکالوژی:
به نظر شما، جذاب ترین مرد در دنیا کیست؟ ما دیوید بکهام را انتخاب کردیم. اما چرا؟ کیتی ریگان{1} علت علاقه به بکهام را می گوید.
دیوید: «دهه 1990 است و من در مدرسه هنر تئاترلاین (Laine) در شهر سوری(Surrey) یک دانش آموز هستم. در کلاسمون، یک ویکتوریا آدامز خاص وجود دارد. او دختری زیبا و 16 ساله از هرتفوردشیر است که فکر می کند"من دچار اختلال روانی هستم".
خاطره ای که از او دارم برای زمانی است که من مدرسه را ترک کردم تا یک نویسنده شوم و او مدرسه را ترک کرد تا عضو گروه موسیقی اسپایس گرل (Spice girls) شود.»
پس از 8 سال، ویکی به اوج شهرت خود (با لقب پوش اسپایس )رسید و با ستاره منچستر یونایتد دیوید بکهام رابطه برقرار کرد.
دیوید از او خواستگاری کرد و آنها ازدواج کردند و اولین فرزند خود را نیز با نام بروکلین به دنیا آوردند. آنها در برنامه دا علی جی (Da Ali G) ظاهر شدند که در آنجا از دیوید پرسیده شد که "از چند نفر از اعضای گروه اسپایس گرلز((Spice girlsجواب منفی شنیدی تا زمانی که ویکتوریا به تو جواب مثبت داد؟
او جواب داد: «هیچ. او تنها کسی بود که من خواستم.» به نظر من، این واقعیت که بکهام، ویکتوریا را انتخاب کرد علی رغم اینکه تمام دختران زیبای دیگر به پای او می افتادند (چرا که او هر چیزی که باید یک مرد می داشت را داشت از جمله موفقیت فردی، کمپین های تبلیغاتی، استعداد ذاتی) این مطلب را می رساند که بکهام یک مرد خانواده دوست و عادی است بجز اینکه واقعا تلاش فراوانی می کند تا بهترین باشد.
او 52 میلیون فالوور اینستاگرام و کلی جایزه خاص دارد. شخصیت سال بی بی سی اسپورت، جایزه یک عمر دستاورد ورزشی؛ برترین جوایز ملی، جایزه افتخار ملی از سوی ملکه برای خدمات او به فوتبال و در سال 2015، مجله مردم او را به عنوان "جذاب ترین مرد زنده" انتخاب کرد. مشخص است که او جذاب است، اما دلایل مختلفی برای این مساله وجود دارد. در اینجا، در دفتر سایکولوژی، ما دیوید بکهام را بعنوان جذاب ترین مرد انتخاب کردیم. افسون و جذابیت در یک معنای کلی را می توان توانایی جذب مردم دانست که در وی هست. اما دقیقا چه عامل یا عواملی باید باشد تا دیوید بکهام به یک ابرستاره جهانی تبدیل شود؟
خانواده در درجه اول
همه ما مردانی را که زن و بچه های خود را دوست دارند، دوست می داریم. برای همه ما قابل احترام است که می بینیم برخی از افراد، دیگران را در زندگی خود، مقدم می دارند، حال اگر کسی مثل دیوید، مسائل و فعالیت های زیادی نیز در زندگی دارد و باز هم خانواده خود را در درجه اول قرار می دهد، احترام ما به او مضاعف می شود. بکهام چنان مشهور است که رانندگان تاکسی در بمبئی او را می شناسند، و با این حال، هر روز، خود صبحانه بچه هایش را درست می کند، کارهای مدرسه شان را انجام می دهد و بازی های فوتبال شان را می بیند. پس وقتی که او می گوید یکی از کارهای موردعلاقه او تماشای کارتون "فروزن" با دختر 5 ساله اش هارپر است، ما باور می کنیم. بصورت مشابه، ما تصاویر دیوید را بهمراه ویکتوریا در بازی فوتبال آمریکایی، یا سالن مد یا در تبلیغات عطر می بینیم و داستان عشقی آنها را باور می کنیم. دیوید در مورد ویکتوریا می گوید، "من خیلی به او افتخار می کنم. او از یک خواننده پاپ در بزرگترین گروه دخترانه در دنیا به یک طراح لباس محترم تبدیل شده است که می دانم کار خیلی سختی است. و او یک مادر عالی است و همیشه مثل پروانه به دور بچه ها می چرخد".
ما نیز بکهام را دوست می داریم چرا که او این مفهوم را که مردم تنها چیزی هستند که اهمیت دارند درک کرده است.
دیوید: «در حرفه من، چیزهای زیادی وجود دارد که به آنها رسیده ام، اما مهم ترین و بزرگترین دستاورد من، خانواده من است. چیزی که مهم است این است که یک پدر خوب باشم و یک همسر خوب.» او از بیان این طور جملات ابایی ندارد. مگر می شود پست اینستاگرامی او برای تولد 42 سالگی ویکتوریا را فراموش کرد؟ او زیر یک عکس دو نفره شان نوشت: "بیشتر دوستت دارم" و در متن پست نوشـت: " روز تولد این خانم زیبا و عاشق را تبریک می گویم. در 42 سالی که عمر کردی و افتخارات فراوانی کسب کردی انگار تازه در حال شروع کردنی و من عاشق تو."
کیتی ریگان: «من نحوه ابراز علاقه او را دوست دارم.» دیوید می گوید:« ایده تاتو کردن پس از تولد بروکلین به سرم زد. در نهایت، تصمیم گرفتم که تاتو من چی باشد. تاتوی من، تمام افراد در زندگی من خواهند بود، یعنی زنم و کودکانم، که همیشه با من بودند.»
به یاد داشتن ریشه ها
ممکن است فکر کنید با این حجم از شهرت و ثروت، او خیلی وقت است که نقطه شروع خود را فراموش کرده است. زمانی که او تنها پسر یک تعمیراتی گاز از شرق لندن (لیتون استون) بود و شب ها برای تمرین فوتبال با دوستانش از بالای فنس ها وارد زمین بازی می شد.
پدر و مادرم خیلی سخت گیر بودند. بیشتر بر اخلاقیات تاکید می کردند و من نیز سعی میکردم با بچه های دیگر در این مورد صحبت کنم. از من پرسیده شد که چه توصیه ای به پسرهای خودم در مورد زنان می دهم، و من چیزی را گفتم که پدربزرگم همیشه می گفت، " با همه با احترام برخورد کن، با همه مانند یک جنتلمن برخورد کن، خصوصا با زنان".
تد و ساندرا بکهام به پسر خود معنای کار سخت را آموختند، و او این روند را با بچه های خود ادامه داد (بروکلین برای کسب پول توجیبی خود در یک کافی شاپ در لندن کار کرده است). یکی از نکات دیگر که موجب جذابیت بکهام شده است همین مساله است: هیچ چیز به سادگی برای او مهیا نشده است.
دیوید:« به یاد دارم که 13 سالم بود و می دیدم که مادرم از سه کودک مراقبت می کند، سپس تا ساعت 11 شب کار می کرد و مو کوتاه می کرد. پدرم از ساعت 6 صبح بیرون می رفت و شب هنگام با دستان سیاه و چرکین به خانه بر می گشت. آنها اخلاق کاری را در من نهادینه کردند و من نیز به دنبال همین کارم.»
بارها ثابت شده است که بکهام یک فرد مودب، با استعداد و بااخلاق است. درست رفتار کردن برای او خیلی مهم است- چیزی که در افرادی به این شهرت خیلی کمیاب است.
دیوید: «خیلی مهم است که با مردم از هر قشری، چنان برخورد کنی که باید.»
نظر متواضعانه او
اگر کسی مغرور باشد، یک روزی محبوبیت خود را از دست می دهد. این واقعیت که دیوید، یک شخص مودب و فروتن است چیزی است که او را خیلی جذاب تر می کند. به این سوال جاناتان راس و پاسخ دیوید دقت کنید: " می دانید که خیلی جذاب هستید؟" گاهی مادر این مساله را به من می گوید".
دیوید که مردی پر از استعداد است، گاهی خیلی راحت دستان خود را به نشانه تسلیم بالا می آورد و می گوید که در یک زمینه خاص تخصص ندارد. مثلا، در مصاحبه با سوسانا رید در برنامه "صبح بخیر بریتانیا"، او مکررا بیان داشت که بازیگر خیلی خوبی نیست و ریکی در فیلم "شوالیه های میزگرد" به او خیلی کمک کرده است یا گاهی او علی رغم تخصص خود، از مارک گوچی تعریف و تمجید کرده است. دیوید کسی است که بازی خود را می کند و قدرت خود را به نمایش می گذارد اما به دیگران نیز مجال بروز استعدادها را می دهد.
با این حال، از او هم انتقاد می شود. بکهام پس از حذف فاجعه آمیز از جام جهانی 1998 تبدیل به سمبل نفرت ملی شد. یک فرد ضعیف هیچ وقت نمی توانست از آن سیل انتقادات نجات یابد و مجددا روی پای خود بایستد اما او از این واقعه بعنوان یک تجربه آموختنی استفاده کرد و پس از آن دائما ویدیوهای ارسال ها و ضربه کاشته های خود را می دیدید تا با تمرین، آنها را بی نقص کند.
کار خیر
"هر کاری که می کنم، سعی میکنم بهترین باشم" و انصافا او بصورت کلی این شعار را به واقعیت تبدیل کرده است. گاهی فراموشمان می شود که او یکی از بهترین فوتبالیست های دوران خود بوده است. و در سن 17 سالگی و در سال 1992 اولین موفقیت خود را با منچستریونایتد جشن گرفت، او بهمراه منچستر شش بار قهرمان لیگ جزیره و دو بار قهرمان جام حذفی شد، شش سال کاپیتان انگلستان بود. اینطور احساس می شود که هر کاری که او می کند، او از توان خود کم نمی گذارد از جمله در طراحی شلوارها (او مدل H & M را خلق و تبدیل به یک مدل کرد) و کار برای خیریه. او واقعا نسبت به کار خیر اهمیت می دهد. او از سال 2005 سفیر یونیسف بوده است و در سال 2015 صندوق دیوید بکهام یونیسف را راه اندازی کرد تا از کودکان در معرض خطر در سرتاسر دنیا حمایت کند.
در ژانویه 2016، او جایزه رهبری انسان دوستانه دنی کی (Danny Kaye) را برای پروژه های انسان دوستانه خود برنده شد و اعلام کرد که پس از خانواده اش، اولویت او کار برای یونیسف می باشد. در سال 2013 پس از گردباد عظیم به فیلیپین سفری داشت، و گفت: «بسیار تاسف بار است این وضعیت، وقتی در مورد آن صحبت می کنم، احساسی می شوم و حرف هایم قطع می شود.»
پیشرفت کردن با افزایش سن
نمی توان این واقعیت را انکار کرد که بکهام خیلی خوش تیپ است که همین عامل در جذاب بودن وی تاثیر بسزایی دارد. بسیاری از ما وقتی عکس های آدیداس و جیور جیور آرمانی وی را می بینیم، یا همین لباس های H & M که اخیرا وارد بازار شده است، جذب او می شویم. اما وقتی فکر می کنید که او در 40 سالگی خود قرار دارد و نمی تواند دیگر جذاب باشد، به این نتیجه می رسید که این جمله خیلی هم صحیح نیست. اندام و اجزای صورت او با افزایش سن، خوب باقی مانده اند و مهم تر از این ها، اعتماد به نفس خوب اوست و در زمینه جذاب بودن، چه چیزی مهم تر از اعتماد به نفس است؟
دیوید:« من بعنوان یک شخص، بعنوان یک همسر و بعنوان یک پدر قابل اعتماد هستم. سنم از زمانی که واقعا نگران باشم یا واقعا به خیلی از مسائل اهمیت بدهم گذشته است. زمانی که 22 سال سن داشتم، ممکن بود که این مساله بر من اثر می گذاشت. اما الان در دهه چهارم زندگی خود هستم و چهار بچه فوق العاده دارم و یک زن عالی، و والدین ماه و خانواده همسرم و دوستان مهربان که همیشه به آنها اعتماد دارم. پس دیگر برایم مهم نیست که مردم چه می گویند.»
منبع: مجله سایکالوژی
مترجم: احسان رازی
[1]Katy Regan
جمله خلقان، سخره ی اندیشه اند
زآن سبب خسته دل و غم پیشه اند
اغلب بدبختی های، افسردگی ها، دل مردگی ها،اضطراب ها و ناامنی های آدمی ریشه در اندیشه های غیرمنطقی و افکار نادرستی دارد که وجود آدمی را تسخیر و برده ی خود کرده است و تا انسان از این انگاره ها و قالب های دانستگی و اندیشگی آزاد نشود از دام غم واندوه فروکاهنده نجات نخواهد یافت.
کتاب عشق درمانی/ دکتر عبدالعظیم کریمی
آیا شنیده اید:«کسی که آهسته و پیوسته حرکت می می کند، برنده ی مسابقه است؟» آیا داستان لاک پشت و خرگوش را شنیده اید؟ من همان لاک پشت داستان هستم. زمان کافی دهید تا ثابت کنم که همه را در هر زمان و هر رقابتی شکست خواهم داد و پیروز می شوم.
می پرسید:«چرا؟» باید بگویم که بهتر، باهوش تر یا سریع تر از دیگر رقبایم نیستم؛بلکه عادات رفتاری مثبت در خود به وجود آورده ام و تقویتشان کرده ام، سبب بردم می شود. در سراسر دنیا کسی همانند من به باورهایش اصرار نمی ورزد. من نمونه ی آشکاری هستم که باور دارد ثبات و پایداری، کلید نهایی موفقیت اوست.
اثر مرکب اصل گرفتن پاداشی بزرگ از انتخاب های هوشمندانه و کوچک است.جالب ترین نکته ی این روش، گرفتن نتایج بزرگ از قدم های کوچک است.
تصمیم های کوچک هوشمندانه+تکرار+زمان= تفاوت های شگرف
از اثر مرکب برای پیشرفت سلامت، رابطه و درآمدتان یا هر چیز بااهمیت دیگری استفاده کنید.
منبع: کتاب اثر مرکب/ نویسنده: دارن هاردی
1.طرز فکر صحیح داشته باشید
وقتی پای بدهی به میان میآید، تنها طرز فکری که به ذهن خطور میکند، یک رویارویی ظالمانه است. ما باید به بدهی، به عنوان دشمنی واقعی برای زندگی مالی خود نگاه کنیم. اگر شروع کنیم بگوییم که «خُب، کمی بدهی اینجا دارم و شاید هم کمی بدهی آنجا داشته باشم»، به زودی خواهید دید که همه جا بدهی زیادی به بار آوردهاید. به همین ترتیب، وقتی ما پول را پسانداز و سرمایهگذاری میکنیم، مسلماً اوضاع میتواند بدتر شود و بدهی نیز چند برابر میگردد و هر ماه که میگذرد، شما بیشتر در بدهی فرو میروید. طرز فکر صحیح آن است که ما باید از زیر بار بدهی خارج شویم و از قرض گرفتن خودداری کنیم. آیا طرز فکر شما همین است؟ در بسیاری از مواقع، ما محصول محیطی هستیم که در آن پرورش یافتهایم یا هماکنون با آن در ارتباط میباشیم. آیا اخیراً به طرز فکر خود در مورد بدهی، اندیشیدهاید؟
2.شناخت بیشتری به دست بیاورید
برخی افراد، هیچ اطلاعی از مقدار دقیق بدهی خود ندارند.اگر شما ندانید که الان در کجا قرار دارید، نمیتوانید برای آیندهی خود برنامهریزی کنید. به این جنبهی آن فکر کنید. تصور کنید قصد دارید به ملاقات یکی از دوستان خود بروید و برای رسیدن به خانهی او، نیازمند راهنمایی هستید. وقتی از کسی راهنمایی میگیرید، آن شخص از شما سؤال میکند که از کجا میآیید. معمولاً، شهر و آدرس خود را به آن شخص میگوییم و سپس، او راهنماییهای لازم برای اینکه بتوانیم از جایی که الان هستیم، به محل مورد نظر برسیم را در اختیار ما قرار میدهد. به هر حال، تصور کنید ما به آن شخص گفتهایم که نمیدانیم از کجا آمدهایم. او نمیتواند ما را راهنمایی کند زیرا او نمیداند به ما بگوید به شمال بروید یا جنوب، به شرق بروید یا غرب.
همین مثال، در رابطه با اطلاع داشتن از جایگاه مالی خود نیز صدق میکند. اگر هدف شما پسانداز کردن 1 میلیون دلار باشد، برنامهی شما وقتی که هماکنون 750 هزار دلار پسانداز کردهاید باید با وقتی که 100 هزار دلار طلب از مصرفکنندگان دارید، متفاوت باشد. مشخص کنید که الان از لحاظ مالی در چه جایگاهی قرار دارید – شناختی از جایگاه مالی خود به دست آورید. در این رابطه، ضربالمثل قدیمی که عنوان میدارد «دانش، توانایی و قدرت است»، صدق میکند. در شناخت اینکه از لحاظ مالی در چه جایگاهی ایستادهاید، قدرتی وجود دارد زیرا تنها پس از شناخت این جایگاه است که میتوانید برای آینده مالی خود برنامهریزی کنید.
3.کمک بگیرید
موقعی که مریض هستید، به پزشک مراجعه میکنید. وقتی قصد دارید در یک رشته ورزشی پیشرفت کنید، مربی میگیرید. زمانی هم که بدهی دارید، باید کمی کمک بگیرید. بسته به مقدار بدهی و قرضی که دارید، شما باید به دنبال درجات مختلفی از کمک گرفتن باشید. اگر شما در کارت اعتباری وام خود، 2000 تا 5000 دلار پول دارید، ممکن است فقط به دوستی نیاز داشته باشید که بتواند در پرداخت اقساط ماهیانه، به شما کمک کند. از سوی دیگر، اگر شما تا سر در بدهی فرو رفتهاید، مثلاً در کارت اعتباری وام خود 50000 دلار پول دارید، ممکن است لازم باشد از یک مشاور مالی کمک بگیرید. مشاور مالی میتواند به شما در مواجه شدن با بانکها یا اشخاص وامدهنده کمک کند. در این شرایط، اجازه ندهید که غرور شما مانع از کمک گرفتن از دیگران شود. هر شخصی در مواقعی از زندگی خود نیازمند کمک گرفتن از دیگران میشود و افراد عاقل، هر زمان که نیاز باشد از دیگران کمک میگیرند. اگر شما بدهی دارید و برای مدیریت کردن بدهی خود نیازمند کمک گرفتن هستید، حتماً از دیگران کمک بگیرید. آینده شما به آن وابسته است.
روش هایی عملی برای ایجاد ذهنیت مثبت پولساز
4.کنترل کنید
برای یک دقیقه، به مفهوم بدهی فکر کنید، بهویژه به موضوع خاصِ قرض گرفتن برای خریدن وسیلهای که آن را دوست دارید اما از سرمایه لازم برای خرید آن برخوردار نیستید. هرگز امکان ندارد که با این دید به مسئله بدهی نگاه کنید، اما چیزی که شما واقعاً در این رابطه میگویید آن است که «من پول کافی برای خریدن آن وسیله را ندارم، اما بقدری آن را دوست دارم که بیش از این نمیتوانم بدون آن ادامه دهم». حتی من حاضرم برای خریدن این وسیله، 10 تا 20 درصد بیشتر از قیمت آن نیز بپردازم. اصل این قضیه، مسئلهی کنترل است.
آیا شما میتوانید تمایلات خود را کنترل کنید؟ یا به عبارت بهتر، آیا شما امیال خود را کنترل میکنید؟ آیا شما بر زندگی خود کنترل دارید؟ آیا شما مسئولیت اعمال خود را بر عهده میگیرید و آیا تصمیم دارید که دیگر با استفاده از وامهای اعتباری، چیزی نخرید و بیش از این خود را گرفتار بدهی نکنید و آینده مالی خود را به خطر نیندازید؟ اگر میخواهید فقیر باشید، این 6 کار را انجام دهید.
5.برنامهریزی کنید
برای خارج شدن از زیر بار بدهی، باید برنامهداشته باشید. این برنامه باید ساده، کارآمد، قابل اجرا و متناسب با زندگی شخصی شما باشد. در این رابطه، یکسری اصول بنیادین وجود دارد که شما میتوانید از آنها پیروی کنید اما هر فردی دارای درآمد و مقدار بدهی متفاوتی در مراحل مختلف زندگی خود است و باید متناسب با آنها برنامهریزی کند. برنامهی مورد نیاز برای یک زوج 50 ساله که سالانه 125 هزار دلار درآمد و 50 هزار دلار بدهی دارند، با برنامهی مورد نیاز برای یک مرد مجرد 25 ساله که سالانه 30 هزار دلار درآمد و 10 هزار دلار بدهی دارد، متفاوت است.
راهحل مسئله، داشتن برنامه است. وقتی برنامهای دارید که متناسب با نیازهای شما است، سپس تا حد امکان خود را ملزم به اجرای منظم آن برنامه کنید. برنامه شما باید دربرگیرنده جزئیات تدابیر لازم برای مخارج، درآمد، پسانداز، سرمایهگذاری و ... باشد. به خوبی روزی را به یاد دارم که به استاد خود آقای شوآف گفتم «اگر من پول بیشتری داشتم، میتوانستم برنامه بهتری داشته باشم». او در جواب من گفت «نه، من میگویم که اگر تو برنامه بهتری داشتی، میتوانستی پول بیشتری به دست بیاوری». به خاطر داشته باشید، این مبلغ نیست که ارزش مالی داشته باشد، این برنامه است.
در اینجا، به چند اصل دیگر که میتوانند برای برنامهی شما جهت خارج شدن از زیر بار بدهی سودمند باشند، اشاره میشود:
تمامی مخارج خود را یادداشت کنید. یک دفتر حساب یا دفتر وقایع روزانه یا دفتر یادداشت یا هر چیز دیگری که به کارتان میآید، داشته باشید و تمامی داد و ستدهای خود را در آن ثبت کنید. انجام این کار، بسیار مهم است و باعث میشود تا هُشیار شوید، خود را مجبور کنید تا تمامی تصمیماتی که گرفتهاید را مجدداً بررسی نمایید و به شما کمک میکند تا نسبت به خرجهایی که کردهاید، پاسخگو باشید. در تمامی شارژ کردنهای آتی کارت اعتباری، بدون استثناء، شارژهایی که برای مخارج ماههای قبل گرفتهاید را بهطور کامل پرداخت کنید. این کار باعث میشود تا پولی بابت سود جدید پرداخت نکنید. اگر شما قادر نیستید که فوراً این کار را انجام دهید، آن را به عنوان هدفی برای خود قرار دهید که باید در کوتاهترین زمان ممکن، قادر به انجام آن شوید.
مشخص کنید که هر ماه چه مقدار پول اضافی میتوانید برای بدهی خود خرج کنید و تمامی آن را به وامهای با بیشترین سود، اختصاص دهید. آینده مالی شما میتواند شگفتآور باشد؛ این آینده میتواند همانطورکه شما میخواهید باشد. بخشی از ارثیهای که شما میتوانید از خود باقی بگذارید، مستقل از وضعیت مالی شما میشود اما این کار مستلزم انجام خودکاویهای عمیق و گرفتن تصمیمات سخت بهمنظور مشخص کردن اینکه شما دقیقاً در زندگی به دنبال چه هستید، میباشد. به هر حال، یکی از اولین مسائلی که باید به آن بپردازید، مسئلهی بدهی است. عالی میشود اگر شما هیچ بدهی نداشته باشید. اگر بدهی دارید، زندگی برای شما به پایان نرسیده است و شما هنوز میتوانید به هر آنچه که دوست دارید برسید اما فقط در صورتی که خود را ملزم به تغییر دادن اولویتهایتان کنید.
نکته:(خیلی تفاوتی ندارد؛ می توانید تمام واحدهای پولی که در متن مذکور به دلار آمده است را به ریال تبدیل کنید.)
اگرچه کسب درآمد نباید مهمترین اولویت زندگی ما باشد، اما من میگویم که پول نقشی مهم در زندگی ما دارد و باید به آن، به دید یک وسیله برای رسیدن به اهدافمان بنگریم. همانگونهکه دوست خوب من آقای زیگ زیگلار میگوید «پول، همه چیز نیست اما به اندازه اکسیژن برای زندگی انسان ارزش دارد.
پول، وسیلهای است که بسته به چگونگی استفادهی ما از آن، میتواند شادی و لذت فراوانی را برای زندگی ما به همراه بیاورد یا میتواند مخرب و ویرانکننده باشد. ما باید نسبت به تمامی احتمالاتی که پول به دنبال خود میآورد و همچنین، نسبت به دامهای آن کاملاً هُشیار باشیم. پول موجب اجرایی شدن برخی از شگفتانگیزترین کارها شده است زیرا افراد خاص از منابع مالی لازم برای تأمین هزینههای این گونه کارها برخوردار بودهاند.کسب و کارها شکل گرفتند، مدارس شروع به فعالیت کردند و با اتکاء به پول، اقدامات بشردوستانهی بسیار خوبی انجام شدند. از سوی دیگر، دوستیها از بین رفت، درآمدهای نامشروع افزایش یافت و زندگیها ویران شد، تماماً به خاطر پول.
مرتبط: روش هایی عملی برای ایجاد ذهنیت مثبت پولساز
جان وسلی میگفت: «هر چه میتوانید پول به دست بیاورید، هر چه میتوانید پول پسانداز کنید و هر چه میتوانید انفاق کنید». شخصی که به پول به عنوان نیرویی قدرتمند برای انجام کارهای خوب بنگرد، احتمال اینکه آن پول بتواند زندگی خود فرد را از طریق پایبند بودن به انضباط مالی، پسانداز و انفاق کردن، در تعادل نگه دارد بیشتر میشود.
با این حال، ما باید به خاطر داشته باشیم که پول، یک جنبهی وسوسهکننده نیز دارد و شما را فریب میدهد که تمامی مشکلاتتان را حل میکند اما در عمل، چنین اتفاقی نمیافتد. تا زمانی که زندگی شما در تعادل است و شما چشمانداز درستی را برای خود ترسیم کردهاید، داشتن پول زیاد، خوب است. مهم این است که ما مالک پول خود باشیم، نه اینکه پول مالک و صاحب اختیار ما باشد.
کتابی است نوشتهٔ دکتر عبدالحسین زرینکوب.
این کتاب در مورد زندگی، اندیشه و سلوک مولانا جلالالدین محمد بلخی (رومی) میباشد. عبدالحسین زرینکوب در این کتاب بر خلاف سایر تألیفات خود از دادن مراجع و منابع مختلف و متعدد در داخل کتاب خودداری کرده و همه مطالب را به قلمی بسیار ساده، روان و عامه فهم نوشته است.
بخشی از مقدمه کتاب :«پله پله تا ملاقات خدا، و این عنوان را از آنرو برای این نوشته برگزیدهام که خطّ سیر زندگی مولانا جلالالدین محمّد بلخی رومی معروف به مولوی را در سلوک روحانی تمام عمر او نشان میدهد..»
همه کسانی که ادعای روحانی بودن دارند می کوشند از واقعیت جسمشان خلاص شوند؛ می خواهند نابودش کنند تا به چیزی خیالی بدل شوند، ولی این اتفاق هرگز نمی افتد، زیرا جسم انکارشان می کند؛جسم چیز دیگری می گوید. فکر می کنند می توانند بدون غذا یا سکس و بدون شرایط عادی انسانی زندگی کنند؛ و این اشتباه است، دروغ است و تن به انکار اعتقادات راسخشان بر می خیزد. چرا که «خویشتن»(self) معنای زندگی است؛ و مشتمل بر این حقیقت است که ما از زمین پدید آمده ایم.
(کارل گوستاو یونگ)
1) همان انرژی که برای مبارزه با شیطان صرف می کنید،صرف عشق ورزیدن به هم نوعان خود کنید. در این روش، شیطان در تنهایی خودش خواهد مرد.(هلن کلر)
2) اینجاییم تا به جهان هستی عشق بورزیم. اینجاییم تا عشق را در مقابل ترس انتخاب کنیم. عشق هدیه ایست که که به خود و به یکدیگر تقدیم می کنیم. عشق مقصد روح ماست.
3) پائولو کوئلیو در کتاب یازده دقیقه پاسخ می دهد: باید بدانیم عشق درون ديگران نيست، بلكه درون خود ماست. ما آن احساس را بيدار می كنيم، ولی برای اين كه بيدار شود به ديگران نياز داريم! دنيا تنها زمانی برای ما معنا دارد كه بتوانيم كسی را برای شركت دادن در هيجاناتمان بيابيم.
4) هفت روش برای شاد بودن:
اول:کمتر فکر کنید،بیشتر احساس کنید.
دوم:کمتر اخم کنید، بیشتر لبخند بزنید.
سوم:کمتر صحبت کنید،بیشتر گوش دهید.
چهارم:کمتر قضاوت کنید، بیشتر بپذیرید.
پنجم:کمتر ببینید، بیشتر انجام دهید.
ششم:کمتر گلایه کنید، بیشتر سپاسگزارباشید.
هفتم:کمتر بترسید، بیشتر دوست داشته باشید ..
5) روشی برای دور انداختن افکار آزار دهنده : بنویسید تا غمگین نباشید زمانی که شما احساس غمگین بودن یا عصبانیت می کنید، ممکن است روزها یا هفته هارا با این احساسات بد و منفی سپریکنید. دانشمندان برای رهایی از این احساسات منفی راه حل «نوشتن» را پیشنهاد می کنند. آنها به افراد توصیه می کنند که تمام افکار و احساسات بد و ناخوشایند و آزاردهنده را با نوشتن از خود دور کنند. افراد می توانند بدون هیچ محدودیت و قضاوتی، افکار و احساسات خود را بر روی کاغذ بیان کنند.
گفتنی است ، پس از نوشتن تمام این احساسات بد و منفی، کاغذ را دور بیندازید. زیرا از نظر علمی ثابت شده که با دور انداختن آن، احساسات ناخوشایند از شما فاصله گرفته و روزنه های امید و شادی در شما شکل می گیرد.
نفس سالم، نفسی است که دوران قبل از رسیدن به دست هر مربی را به سلامت گذرانده باشد.
مثلا وقتی به مربی دبستان می رسد، دوران قبلِ فرزند همه از نظر نفسانی، سالم بوده باشد. آن دوره ها بدین قرارند:
1) دوران انعقاد نطفه
2) دوران رشد جنین تا ماه چهارم: اثرات بد، در این دوره نفسانی نیست ولی غرایز را که منشأ تمایلات و عواطف هستند، لطمه می زنند.
3) دوران از ماه چهارم جنینی که روح در جنین می دمد تا ولادت که نفس نیز وجود می یابد.در این دوره اختلافات خانوادگی بر مادر اثر می گذارند.ناراحتی های مادر، نگرانی هایش همه در نفس جنین، اثر بد دارند...
4) دوران پس از ولادت تا پایان شیرخوارگی: ناراحتی ها هم از طریق شیر، و هم مستقیما از طریق ذهنی، فرزند را متأثر می کند.
5) دوران پس از شیرخوارگی تا 4 و 5 سالگی: وقایع داخل خانواده و همه تأثرات کودک از وقایع و حوادث محیط خانه و نیز مسائل کوچه و معبر و مهمانی ها و... در دگرگونی احوال فرزند مؤثر هستند.
اینها همه باید سالم باشند تا مربی دبستان و هر جایی برای نفس سالم بچه وظیفه ی تربیت را تعهد کند. و اگر نفس سالم نباشد، باید ابتدا آن نفس را اصلاح کرد تا سالم شود و سپس تربیت وی را آغاز کرد.
(پاسخ از کتاب: گامی در مسیر تربیت اسلامی- دکتر رجبعلی مظلومی)