عاشقی گر زین سر و گرزان سر است عاقبت ما را بدان سر رهبر است
عشق های زمینی، خود پیش درآمدی بر شیفتگی خدایی است یا به سخن درست زمینه ی تجربه ی آدمی است از عشق. عشقی که به هر روی فرجام آن، چنان که بایزید بسطامی گفته، یگانه گشتن عشق و عاشق و معشوق با هم است. همچنان که در عشق مجنون به لیلی، مجنون سرانجام دلستان واقعی را باز می شناسد که همان آفریننده و پدید آورنده ی شاهکاری چون لیلی است. هر شیفته ای می تواند از راه عشق ورزیدن به معشوق زمینی، به آستان دلستان بی همانندی چون جانانه روی نهد.
هنگامی که سخن درباره ی عشق زمینی است باید آن را تمام و کمال پذیرفت و هرگز نباید آن را نفی کرد، هر اندازه که دیدار معشوق در این عشق افزونی پذیرد، سوزش درونی عاشق نیز افزایش می یابد. زردرویی و سوزیدگی از نشانه های عاشق است، حالا چه زمینی و چه آسمانی.
درباره ی پذیرش عاشق و تسلیم برابر خواست های معشوق، عین القضاة همدانی در تمهیدات می گوید:« زهی عشق که گفت: ما در ابدی را اختیار کردیم، و رحمت و لطف را نصیب دیگران کردیم! هر روز صد هزار درد پیاپی، آن مهجور نوش می کند و این بانگ بر می دارد:
عاشقان را جام می با خم می همسنگ ده هر کسی را در نوا و در خور فرهنگ ده
هنگامی که دلداده اندوه خود را با دلستان در میان می گذارد، او می گوید: اندوه چه زَهره دارد که به سراغ تو بیاید؟ مگر اندوه نمی داند تو یار منی و به من دلسپرده ای و دلی که از عشق مالامال باشد، جایی برای پذیرفتن ندارد.
برچسب های مهم