افسانه همسران ایده آل و بدون درگیری
نوشته: ایساک آدیزس
احتمالا رایج ترین و مخرب ترین کلیشه، افسانه ی ازدواج های بدون درگیری و همیشه مفرح است. دهه هاست که فیلم ها این تصویر را به مخاطبان شان عرضه میکنند. صنعت تبلیغات پابهپای فیلمها به شکلگیری این روند کمک قابل توجهی کرده است و همچنان نقش خود را در این زمینه با جدیت ایفا می کند.
یک پوستر در یک آژانس مسافرتی: یک زوج، کنار دریا در یک ساحل اختصاصی. به نظرمی رسد که اوقات فوقالعادهای را می گذرانند. هر کدام نوشابه ای در دست دارند و از اینکه به هم لبخند می زنند، سیر نمی شوند. هردوشان زیبا، برنزه و درخشان هستند. باد ملایمی از سمت دریا می وزد و به شکل اغوا کننده ای موهایشان را به هم ریخته است. انگار این دو نفر فقط با نگاه کردن به هم، حرف هم را می فهمند، بدون اینکه یک کلمه بینشان رد و بدل شود. پوستر می گوید: «اقامتگاه تور فلان: جایی که رویاها به واقعیت می پیوندند.»
اگرشما آدمیزاد باشید میدانید که به احتمال زیاد، این جور حس و حال های جادویی بین یک زوج و در یک خانواده خیلی کم اند و ماه عسل قرار نیست تا ابد ادامه پیدا کند. آن لحظه های عشق «بی دردسر» کم کم شروع به ناپدید شدن می کنند. دیر یا زود (در واقع، خیلی زود) زندگی واقعی روی خودش را نشان می دهد و مسئولیت ها سر میرسند؛ وظایف، مسائل شغلی، پول، مسائل مربوط به بچهها، تنش، تغییر، تغییرات زیادی که خارج از محیط خانواده روی می دهد و تغییراتی که کمکم در خود خانواده شکل میگیرد.
تفاوت هایمان که در اولین برخورد به شکل شگفت انگیزی، ما را به هم جذب کرده بود، حالابهمنبعدرگیریهای مداوم تبدیل شده است. چرا؟ چون تغییر یعنی اتفاقات جدیدی افتاده است. لازم است خیلی زود تصمیم بگیریم که چه باید بکنیم و اینجاست که اختلافهایی در سبک های شخصیتیمان وجود دارد، بروز پیدا می کند. مثلا یکی از طرفین در مسائل مالی، محافظه کار است و دیگری در این باره کاملاً آزادانه و بی قید و شرط عمل می کند. یکی میخواهد یک برنامه روزانه ی منعطف داشته باشد و دیگری یک روند ثابت و قابل پیشبینی می خواهد و مسائلی از این دست. و به این ترتیب ما وارد جنگ و درگیری می شویم. آرام آرام «تنش» عضو عادی زندگی روزمره ی ما می شود و لحظات «خشم- سرزنش- دشمنی- مقابله» تکرارمیشود و لحظه های شبیه ماه عسل، رو به کم و کم تر شدن می گذارد.
مردم، وقتی درگیری و اختلاف نظر، در خانه شان را می زند و ناگهان از بلندای آسمان به درون یک جهنم دائمی سقوط می کنند، به وحشت و اضطراب می افتند. افسانه خانواده ی تابناک و پر جلال در شروع، آرام آرام یا خیلی ناگهانی شروع می کند به از هم پاشیدن. ما دیگر در رویا زندگی نمی کنیم. غرق کابوس می شویم. همسرم دیگر «آن شخص خاصی» که فکر می کردم، نیست. کجا اشتباه کردیم؟ چطور توانستم مرتکب این اشتباه شوم؟ چطور قبلا متوجه چنین خصوصیاتی نشده بودم؟
حالا چه کار باید بکنیم؟
خانم به ملاقات دوستانش می رود. اینجا بخشی از مکالمات دوستانه را مرور می کنیم: «چی؟» چی گفت؟ تو هنوز با این یارو هستی؟ تو لیاقتت بیشتر از این هاست. دنیا پر از مرد است، عزیزم. خودت را از دست این احمق خلاص کن.
مرد هم به ملاقات دوستانش می رود. «اصلا چه نیازی به او داری؟ نباید بیشتر از این عذاب بکشی. زندگی ات را دریاب.»
هر دوشان می دانند که خیلی از دوستانشان طلاق گرفته اند و یا در کش و قوس فرآیند طلاق هستند؛ در نتیجه، طلاق گرفتن چیزی نیست که باعث شرم و خجالت شان شود. یک روز پسرم از کودکستان به خانه آمد و واقعا از اینکه همه دوستانش دو جفت پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ دارند و او فقط با یک جفت والدین زندگی می کند، گلایه کرد.
ما در عصر وسایل دور ریختنی زندگی می کنیم و ایده ی «دور ریختن» به عمق روابط بین فردی ما هم نفوذ کرده است.
ما بشقاب های یکبار مصرف دور ریختنی، لیوان های یکبار مصرف دور ریختنی، کهنه های یکبار مصرف دور ریختنی و هرچیز یکبار مصرف دور ریختنی داریم. ماشین لباسشویی خراب شده؟ چرا برای تعمیر کردنش پول خرج کنی... فقط بیندازش دور. خریدن یک ماشین دیگر، خیلی ارزان تر و مقرون به صرفه تر است. هنرپیشه معروف هالیوود، «چارلی شین» در مصاحبه با مجله ی پیپل، وقتی از او در مورد طلاق اخیرش پرسیدند، گفت:« وقتی ماشینتان خراب می شود چه کار می کنید؟ آن را عوض می کنید!» (توجه کنید که نه گفت «تعمیرش می کنید»).
به نظرمیرسد ما در روابط صمیمانه مان هم از همین منطق پیروی می کنیم؛ کار نمی کند؟ تصویر ایده آلی را که از یک شریک زندگی دارید. برآورده نمی کند؟ خب، دور بیندازیدش. شرکای زندگی مان دارند مصرفی می شوند، تا وقتی دیگر به درد نخورند، از آنها استفاده می کنیم، بعد، دورشان می اندازیم؛ دور ریختنی و قابل جایگزین با یک شریک جدیدتر و احتمالا بهتر.
ما همچنان سعی می کنیم تصویر «عشق بی زحمت و دردسر» را زنده نگه داریم و در این جستجوی بیپایان، وارد روابط متعددی می شویم و یکی بعد از دیگری کنارشان می گذاریم. وقتی شروع به کار نکردن می کند، آن را دور می اندازیم.
درگیری، کلمه کثیفی است. چیزی به نام درگیری و جر و بحث در مخیله ی ما جایی ندارد. در نتیجه، دیدن افراد جوانی که به تازگی برای دومین و سومین بار ازدواج کرده اند به یک موضوع عادی و رایج تبدیل شده است. به سلبریتی ها و افراد مشهور اشاره نمی کنم که بین آنها ازدواج برای چهارمین یا پنجمین بار هم کاملاً طبیعی و عادی است. چرا؟ چون همانطورکه دراین کتاب خواهیم دید، عشق به زحمت و تلاش احتیاج دارد و فرهنگ فعلی به تلاش و زحمت اهمیتی نمیدهد و دنبال راحتی و راهکارهای آسان است. هدف این کتاب این است که نشان دهد درگیری و جر و بحث یک جزو طبیعی از زندگی است و الزاما نباید ویرانگر و مخرب محسوب شود. در این کتاب به شما نشان خواهیم داد که چطور این درگیری ها را به یک پدیده ی سازنده تبدیل کنید.
برای خرید کتاب قدرت تضادها روی جلد آن در پایین کلیک کنید.
منبع: دو هفته نامه پنجره خلاقیت/شماره 139/ص30 و 31
برچسب های مهم