از مختصات روش حافظ این است که از الفاظ محاوره و ترکیبات و کنایات عوام ابا ندارد و این گونه سخنان را با گستاخی اما با لطف و ظرافتی مخصوص در شعر خود می آورد و این کاری است که در سخن پیشینیان بسیار نادر بوده است. اگر چه سخن حافظ غالبا پیراسته و تراش خورده است و حتی گاهی رنگ صنعت به خود می گیرد، اما باز از استعمال این گونه الفاظ و تعبیرات بازاری و عامیانه بی اندام نمی شود.گویی شاعر به سادگی فکر و سهولت بیان این طبقه نزدیک شده و بیهوده نیست که تا به این حد مورد توجه و تحسین عامه قرار گرفته است.
در حقیقت او پیش از شاعران دیگر توانسته است غزل را از حلقه ی ادیبان و عالمان به مجلس بازاریان و محفل رندان و لشکریان بکشاند و همه را چاشنی محبت بچشاند. البته عشق است که او را ظریف و نکته دان می کند. اما مانع از آن نمی شود که گاه تکلف در صنعت و گاه تکرار مضمون شعر او را از لطف و تأثیر بیندازد.
شعر او سرود عشق و بی خودی است و با این عشق و بی خودی است که شاعر می تواند اندوه زمانه ای را که در فساد و گناه و دروغ و فریب غوطه می خورد، فراموش کند. دنیای او مثل دنیای خیام است؛ بی ثبات و دایم در حال ویرانی و تنها یک ساقی است که با انسان، یک رو و یک دل است؛ از این رو، شاعر برای فراموشی و رهایی و آسودگی به ساقی پناه می برد و درد و اندوه بی پایان خود را در امواج جام فرو می شوید.
زاهد زبان ملامت به او گشوده و طاعت خود را به رخ او می کشد، اما این رندی که همه چیز خود را به عشق فروخته است، اهمیتی بدان نمی دهد.
حافظ از شیخ و زاهد و فقیه و واعظ که دایم با حدیث هول قیامت، انسان را از خداوند دور و ناامید می کنند، بیزاری می جوید و ریاکاری و دو رویی و کوتاه نظری را محکوم می نماید و حتی جنگ هفتاد و دو ملت را افسانه می شمارد.وقتی انسان در مقابل تقدیر چاره ای جز تسلیم و رضا ندارد، او نیز از سرنوشت خود شکایتی ندارد و جز به لذت حال و عشرت عاجل نمی اندیشد و از مبهمات و آنچه درون پرده است، دغدغه ای به خود راه نمی دهد و گذر عمر را که مثل جویی روان و تمام نشدنی به بحر فنا می ریزد، می بیند و پرده های گوناگون حوادث را با بی قیدی و بی تأثری از پیش چشم می گذراند. همان شک و تردیدی که فلسفه ی خیام را خشک و خشن کرده است، فکر حافظ را لطیف و با طراوت نموده است؛ از این رو، اندیشه و احساس حافظ در خور شعر هر عصر و دوره ای است.
در وحشت و سکوت دنیایی محدود که در حال خرد شدن و فرو ریختن است، حافظ ندای شادی، نشاط و زنده دلی در افکنده و در ورای آلام و دردهای ظاهر، عشق ها و زیبایی های باطنی را نشان می دهد.
برچسب های مهم